۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه

با درود بر جوانان انقلابی مصر که شعله های انقلابشان همچنان روشن است

با درود بر جوانان انقلابی مصر که با تسخیر میدان تحریر و قیام علیه دولت اسلامی ارتجاعی برخاسته از دموکراسی پساانقلابی نشان دادند شعله های انقلابشان همچنان روشن است...
دموکراسی در معنای به صف شدن برای رای دادن و انتخاب نماینده با رای اکثریت مثل یک وعده
غذای لذیذ و خوشمزه ی آلوده به سم است که بی سر و صدا و در اوج لذت می تواند هر انقلاب ضد دیکتاتوری ی را روانه ی گورستان آرزوهایش کند. در کله ی خود فرو کنیم که دموکراسی بزرگترین دشمن انقلاب است آنجاییکه هدف انقلاب پاره کردن زنجیرها از پای انسان است و هدف دموکراسی دزدیدن انقلاب و خفه کردن آن در نطفه برای بربستن زنجیرهایی دیگر بر پای انسان.

۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

وکیل ملت ,نسرین ستوده, مقاومتت ستودنی است


وکیل ملت ,نسرین ستوده, اعتصاب غذا و مقاومتت ستودنی است.
خواست آزادیت را از خدایگان قدرت گدایی نمی کنیم, بلکه برای آن مبارزه خواهیم کرد.
نسرین ستوده و دیگر زندانیان را تنها نخواهیم گذاشت.
نسرین ستوده و دیگر زندانیان با مبارزات خود آزادتان خواهیم کرد.
 آزادتان خواهیم کرد ,حتی اگر به قیمت جانمان تمام شود.
برای آزادی شما به مبارزه بی امان خود ادامه خواهیم داد.



۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

به مناسبت 25 نوامبر (5 آذر) روز جهانی منع خشونت علیه زنان


چرا باید هر بار منتظر سالگرد یا چیزی بود تا صدایمان در بیاید؟ در این دنیای مردسالار، خشونت بخشی از تجربه هر روزه زنان است، ایران و خارج ایران هم ندارد. انواع مختلف خشونت را باید در نظر گرفت و فهمید که روزانه بر تو حمله می کند، و هر روز داد زد که وایستا و مبارزه و مبارزه، در پستو و جامعه! بس

متن برگرفته از صفحه فیسبوک عسل اخوان، به مناسبت 25 نوامبر (5 آذر) روز جهانی منع خشونت علیه زنان

۱۳۹۱ آذر ۳, جمعه

من غذای نذری نمی خورم



غذای نذری مذهبیون متعصب را نمی خورم .
غذای نذری توهین به شعور انسانی است.
 یک سکولار هرگز غذای نذری نمی خورد.
غذای نذری نشان از تفکری متحجر دارد.
غذای نذری صدقه و توهین به شخصیت انسانی است.
گرفتن غذای نذری را باید بایکوت کرد.
غذای نذری نشانه فقر در جامعه است.
نمی توان ضد مذهب بود ولی غذای نذری خورد.
 پخش غذای نذری نشانه فقر اندیشه است.
پخش غذای نذری, پخش ریا کاری است.
غذای نذری ,زنده نگه داشتن خرافات مذهبی است. 

 

۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

من فروشنده کلیه ام هستم



من یک فروشنده کلیه هستم.
چیزی جز فروش بخشی از بدن خود , برای گذران زندگی ام ,ندارم.
تنها چیزی که توی این مملکت جرم نیست ,حراج بدنت, برای لقمه ای نان است.
صاحب بدن خود هستم ,که فقط آن را به حراج بگذارم.
سهم من از ثروت جامعه و ثروت عمومی کجاست?
درد و غم خود به که گویم ?
ندای دادخواهی به کجا برم ,زمانی که پیکر ندا ,به خون نشست ?
 
 

 

من یک کارتن خواب هستم


من یک کارتن خواب هستم .
دردم را به که گویم ?
شکایت نزد چه کسی برم?
اسما سرزمین دارم.
اما رسما در سرزمین خود ,سهمی از زمین و خانه ای در آن نبرده ام.
اما چگونه است که در سرزمین خود ,سهمی از سر پناهی در آن نبرده ام.
 بیگانه ام با چنین سرزمینی .
ثروت چنین سرزمینی در دستان کیست? 
ثروت چنین سرزمینی در کجاست?
 ثروت چنین سرزمینی چگونه به یغما رفته است?
چه کسانی و چگونه آن را به غارت برده اند?
سهم من از چنین ثروتی را چه کسی دزدیده است?
حتی کارتنی که روی آن می خوابم ,همچون امام مقوایی, مقدس نیست.
سرزمینی که فقط یک مقوا از آن سهم من است.
چنین سرزمینی ,چقدر برای من ,می بایست ارزشمند باشد? 
من کارتن خواب ,بی سرزمین تر از باد هستم. 
ای باد به تو اقتدا می کنم ,که از من بی سرزمین تری.
ای باد به تو پناه می برم ,تا که روزی خانه ستمگران را بر سرشان خراب کنی.
من یک بی خانمان هستم.
آواره و دربدرم, که سقفی بر بالای سرم نیست.
باد, مقلد تو هستم ,چون فتوای ارتداد انسانی را صادر نمی کنی.
باد, آنگاه نیز که کارتن مرا ,که همه چیز من است ,با خود می بری ,باز می اندیشم ,که تو, تنها کسی هستی, که به من, بی اعتنا نیستی.
آنگاه که زلزله می آید ,خانه ای بر سرم خراب نمی شود و لازم نیست که مردمی به نجاتم آیند ,تا دستگیر و زندانی شوند. 
 
 

 
  





۱۳۹۱ آبان ۲۶, جمعه

من یک انسان زن هستم

من یک زن هستم.
من یک انسان مثل تو هستم.
من ابزار تو نیستم.
من ملک خصوصی تو نیستم.
من صاحب و مالک جسم و روان خودم هستم.
من ناموس تو نیستم.
من آشپز تو نیستم.
من کلفت تو نیستم.
من جوانمرد نیستم من جوان زن هستم .
من بر عهد و پیمان زنانگی ام می مانم.
من خودم برای خودم تصمیم می گیرم.
من ماشین سکس تو نیستم.
من جنس دوم نیستم.
من یک زن آزاد هستم.
من یک زن آزاده هستم.
من جنس موهای تو را دارم.
من حجاب اجباری تو را نمی خواهم.
من را تحقیرنکن چون من هم تحقیرت نمی کنم.
من خودم نوع لباسم را انتخاب می کنم.
من تصمیم می گیرم که آرایش بکنم یا نکنم.
من تصمیم می گیرم برقصم یا نرقصم.
من تصمیم می گیرم که با کی برقصم.
من تصمیم می گیرم که با یک زن یا با یک مرد زندگی کنم.
 من تصمیم می گیرم که بلند بخندم .
 من غیرت تو را نمی خواهم.
 من عشق تحمیلی تو را نمی خواهم.
من شجاعت تو را نمی خواهم من خودم شجاعم.
من خودم حق خودم را می گیرم.
من مسافرت می روم, تنهای ,تنها می روم.
من مسافرت می روم یا که با یار می روم.
من طاقت می یارم ,چرا که مرد نیستم ,بلکه یک زنم.
من دخالت و فضولی تو را نمی خواهم.
 من نیاز به تو به عنوان تکیه گاه ندارم.
من از تو اجازه برای هیچکاری نمی گیرم.
من مردسالاری تو را نمی خواهم.
من پدرسالاری تو را نمی خواهم.
من توصیه های مردانه تو را نمی خواهم.
من نمی خواهم که نوکر و کدبانوی تو باشم.
من قالیباف تو نیستم.
من خیاط تو نیستم.
من یک رختشور یا ماشین لباس شوئی نیستم.
من یک دستگاه جوجه کشی و تولید مثل نیستم.
من یک انسان زن هستم.
من برای دریافت گذرنامه از هیچ مردی اجازه نمی گیرم

 
  






کدام دموکراسی!؟


در نظامهای سیاسی که حق دخالتگری مردم بر تصمیمات خرد و کلان جامعه تنها
در یک برگ رای جهت انتخاب یک نماینده مجلس یا رئیس جمهور خلاصه می شود،
همیشه می بایست انتظار اتخاذ و اجرای سیاستهای ضد مردمی را از سوی به
اصطلاح نمایندگان منتخب مردم داشت. دلیل این امر هم آن است که در چنین
سیستمهای سیاسی در واقع دست مردم از سیاست ورزی قطع شده است و افراد
جامعه هیچگاه نقشی در تصمیم سازی های سیاسی و اجتماعی ایفا نمی کنند. از
این رو آنچه سردمداران این نظامهای سیاسی از آن به عنوان دموکراسی یاد می
کنند چیزی جز یک نمایش برای فریب مردم نیست زیرا خط مشی های سیاسی حاکم
بدون دخالت مردم و بدون توجه به خواست مردم تعیین و بر آنها تحمیل می
شوند. اما نتیجه ی حذف مردم از صحنه سیاست چیزی جز فرو رفتن جامعه در
باتلاق مشکلات از یکسو و باز ماندن دست حاکمان برای چپاول و فساد بیشتر
از سوی دیگر نخواهد بود. امری که اکنون شاهد آن هستیم!

۱۳۹۱ آبان ۲۳, سه‌شنبه

چگونه جهانی را می خواهیم ?


جهانی‌ را میخواهم که هیچ چیز و هیچ کس در آن مقدس نباشد . انسانی‌ بر انسانی‌ دیگر فرمان نراند و در آن تعصب و خرافه جایی‌ نداشته باشد. جهانی‌ را می‌خواهم که قانون آن نه توسط حکومتگران بلکه توسط خود مردم تدوین شود آن هم در تشکلات داوطلبانه اجتماعی و شورا‌های خود گردان محلات ، کارخانه ها، ادارات ، دانشگاه‌ها و... که انسانی‌ برده انسانی‌ دیگر نباشد و تمامی‌ دولت‌ها ، حکومت ها،احزاب و پارلمان‌های آن منحل شود و قوانین نه توسط آنها در جهت منافع و امیال شخصی‌ آنها و بر ضرر مردم که وسیله ا ی برای حکومت کردن و برتری انسانی‌ بر انسان‌های دیگر است بلکه قوانین توسط خود مردم آن هم در جهت منافع همگانی و در جهت آرامش ، آزادی و آسایش انسان تدوین شود.جهانی‌ را می‌خواهم که در آن مرزی نباشد که مین ، پناهنده، مرزبان و زندان داشته باشد.جهانی‌ را می‌خواهم که مذهب ، دولتها ، پلیس ، ارتش، خاک وطن،ملیت، تعصب، ناموس پرستی‌ و... عواملی نباشند که خون انسان‌ها را بر زمین بریزند.
جهانی‌ را می‌خواهم با حقوق شهروندی برابر و بدون : جنگ و کشتار، انرژی اتمی، سلاح جنگی و تسلیحات نظامی، فقر و گرسنگی، دولت های ملی، زندان و زندان بان، مرز و سیم خاردار، ارتش و سربازی ، پلیس و نیروی انتظامی، فاصله طبقاتی ، شکنجه و اعدام ، سرمایه داری ، قوانین دولتها ، استبداد و دیکتاتوری ، امپریالیسم ، استثمار و استعمار، شاه و رهبر و رئیس جمهور، شهروند درجه 1 و ۲ ، نابرابری جنسیتی ، پارلمان دولتها ، نابرابری ها و تبعیض ها، دین و مذهب سیاسی در حکومت یا در قدرت سایه با توان اقتصادی هنگفت ، برتری نژادی ،اقتدار ، سلسله مراتب ، تمرکز قدرت، اتوریته ، سرور و صاحب ، حکومت ، حزب ، نیروگاه اتمی ، فقر، مرد سالاری ، الیت ، انباشت ثروت ، محیط زیست آلوده و ......

آیا سیاست کثیفه؟



اگر قرار بر این است که در مورد سیاست صحبت کنیم شاید بهتر باشد که ابتدا
تکلیف خود را با جمله های کلیشه ای جاری بر زبان این و آن که پیشتر نمونه
هایی از آنها ذکر شد روشن کنیم، زیرا کم نیستند افرادی که در موقعیتهای
پیش آمده از چنان آمادگی برخوردارند که با گفتن تنها یکی از این جملات
بصورت معجزه وار  آن را به مانند پتک بر ملاجمان بکوبند و دهانمان را از
فرط گیجی قفل کنند! آیا سیاست کثیف است؟ اساساً اگر از این دوستان سوال
شود که چرا چنین ادعایی دارند لیستی بلندبالا از موارد مختلف نظیر آدم
فروشیها، جنایتها، قتلها و غیره را که نشان دهنده ی کثیف بودن سیاست است
ردیف خواهند نمود! اما با ردیف کردن ده ها و بلکه صدها و یا حتی هزارها
گربه ی سیاه آیا میتوان ادعا کرد که گربه موجودی سیاه است!؟ مساله این
است که چنین رویکردی به سیاست نه تنها نتیجه بستن یکی از دو چشم و ندیدن
دستکم نیمی از واقعیت است بلکه نتیجه ی یک مغالطه ی حاصل از اختلاط مفهوم
سیاست با مفاهیمی نظیر قدرت است. بر این اساس مدعیان کثیف بودن سیاست از
آن جهت معتقدند سیاست کثیف است که از نظر آنها در عالم سیاست هر فرد یا
دسته تنها در پی له کردن دیگری برای رسیدن به قدرت بیشتر است. به عبارتی
می توان تصور کرد که از نظر اینان تنها قانون رسمی حاکم بر سیاست قانون
جنگل است! اما سوالی که اکنون میتوان مطرح نمود این است که با چنین
دیدگاهی آیا دیگر  جایی برای گنجاندن مبارزات زنان و مردان جهان در مسیر
رهایی بردگان از سلطه ی اربابان، رهایی زنان از سلطه ی مردان، رهایی
سیاهان از سلطه ی سفیدها و احقاق حقوقی نظیر برابری، حق رای و ... در
زمره ی امور سیاسی باقی می ماند!؟ بدیهی است که اگر سیاست کثیف باشد دیگر
نمی توان مبارزه برای رهایی انسان را امر سیاسی قلمداد نمود و اگر مبارزه
برای آزادی انسان امری سیاسی باشد در اینصورت فرضیه کثیف بودن سیاست
نادرست از کار در خواهد آمد. و این همان میدانی از سیاست است که معتقدان
به کثیف بودن سیاست چشم خود را بر روی آن بسته اند و آن را نمی بینند.
میدانی که در آن سیاست دیگر نه ابزاری برای قدرت طلبی بلکه نوعی کنش و
دخالتگری برای در هم شکستن هر نوع قدرت طلبی است. عرصه ای از سیاست که
تلاش مبارزان آن حاکم کردن قانون انسانیت بر روابط میان انسانهاست...

23 آبان 91

شاهین شهر پلیتیک

نه به زندان دولتها


زندان جای انسانها و قفس جای حیوانات نیست.نه به زندان دولتها برای انسانها و نه به قفس و باغ وحش برای حیوانات.

آزاد زندگی کردن حق حیوانات و انسانها است.
 کسی که وجود زندان توسط دولتها را به رسمیت می شناسد در واقع بر سرکوب و کنترل آزادی فرد توسط دولتها مهر تائید می زند و دیر یا زود روزی همین حصار و زندان شامل حال خود یا عزیزانش خواهد شد.
 در جامعه ای انسانی و متکی به حقوق بشر و رعایت حقوق حیوانات و دفاع از محیط زیست ما باید خواهان جامعه ای بدون زندان باشیم که نشانه جامعه ای انسانی است. مخالف ارگانهای سرکوب دولتها مانند ارگانهای امنیتی و پلیسی و قضائی و قانون دولتها و زندان باشیم. ما آزادی را و آزاد زندگی کردن را حق هر انسان و حیوانی می دانیم.
خون و زندگی فعالین سیاسی زندانی از سایر مردم غیر سیاسی ( که به دلایل جرائم اجتماعی از نظر قانون موجود و حاکم ) در زندان بسر می برند رنگین تر و مهمتر نیست و هر زندانی سیاسی یا اجتماعی عزیزانی را در جامعه دارند که با بودن آنها در زندان مانند شمعی می سوزند و فشارهای روانی جسمی و اقتصادی زیادی را متحمل خواهند شد که در واقع کل جامعه آسیب می بیند.

به جای زندان می توان از آلترناتیو شیوه های اجباری آموزش دانشگاهی برای مجرمین کم سواد و بررسی و حل مشکلات زندانیان و...استفاده کرد.

می بایست  سرنوشت انسانهایی که در زندان هستند و سرنوشت خانواده آنها برایمان مهم باشد. 
اگرسرنوشت انسانهایی که در زندان دولتها هستند برایمان مهم نباشد چگونه می تواند سرنوشت حیوانات و محیط زیست برایمان مهم باشد?
می بایست در هر جامعه ای تشکلهای داوطلبانه شهروندی بر مراکز موجود قدرت ( در صورت وجود دولت ) و بر عملکرد آنان نظارت داشته باشند و ابزار سرکوب مردم مانند زندان را که برای به انقیاد در آوردن جامعه است از دستان دولتها خارج کرد و به آن مشروعیت نداد.
کسانی که از اعدام و زندان به هر دلیل دفاع می کنند در واقع در جنایات صورت گرفته دولتمندان به نوعی شریک هستند.
در واقع تنها دفاع فعالین سیاسی از نبود زندان برای خودشان و حذف زندان سیاسی به معنی آن است که صرفا به فکر منافع خود هستند و نسبت به مشکلات مردم در جامعه بی تفاوت هستند و از نگاه الیت گرایانه آنان ناشی می شود و خود را تافته جدا بافته از مردم عادی جامعه می دانند.
 فعالین سیاسی می بایست پاسخگو معضلات اجتماعی مانند وجود زندان در جامعه باشند و برای آن راه حل انسانی ارائه بدهند.
 وجود زندان خود هم یک معضل اجتماعی و هم نشانی از وجود دیگر معضلات اجتماعی است.
 حل معضل زندان با توجه به آسیبی که به جامعه می زند از وظایف فعالین سیاسی نیزمحسوب می شود.
می بایست نسبت به وجود کودکان خردسال که همراه با مادرانشان در زندان بسر می برند بی تفاوت نبود و از این آسیب جدی به کودکان جلوگیری کرد.
 چگونه می توان تضمین کرد که با زندانیان عادی و اجتماعی در زندان توسط زندان بانان رفتار غیر انسانی صورت نگیرد?
 چگونه می توان تضمین کرد که به زندانیان در زندان تجاوز نمی شود?
 آیا بر تاثیرات مخرب و لطماتی که زندان بر افراد و پیکر جامعه وارد می کند آگاه هستیم?
 زندانیان در زندان دچار بیماریهای جسمی و روحی می شوند که از لحاظ انسانی درست نیست و از طرفی دیگر در نهایت خود جامعه آسیب خواهد دید.
زندان به معنی انتقام دولت از زندانی است که نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه بر مشکلات اجتماعی می افزاید.


زندانی سیاسی را به جرم اندیشه و عمل سیاسی اش  به بند کشیده و زندانیان اجتماعی را به جرم عمل اجتماعی اش که قوانین دولتها , آن را ناهنجای اجتماعی می نامند به بند می کشند.
وقتی به یک زندانی در زندان تجاوز می کنند برای من مهم نیست که به خاطر اندیشه اش در زندان است یا به خاطر عملی اجتماعی اش که از نظر قانون و دولت جرم محسوب می شود و  برای من فرق نمی کند که آیا به خاطر دزدی برای لقمه ای نان در زندان است یا حتی آدم کشته است و تجاوز در زندان را غیر انسانی می دانم حتی برای کسی که شاید خودش یک عمل غیر انسانی انجام داده است.

وقتی زندانی به نام کهریزک یا قرچک ورامین وجود دارد و اعمالی غیر انسانی بر علیه زندانیان انجام می دهند برای من فرقی نمی کند که فرد زندانی , سیاسی باشد یا نباشد.

وقتی به زندانیان در زندان تجاوز می کنند و حتی زنان زندانی بچه دار می شوند در اثر تجاوز در زندان , برای من فرق نمی کند که سیاسی است یا غیر سیاسی .

وقتی کودکان به همراه مادرانشان در زندان بسر می برند برای من چه فرقی می کند که آن کودک مادرش سیاسی است یا غیر سیاسی. وقتی من زندان را حق هیچ انسانی نمی دانم پس بین انسانها تبعیض قائل نمی شوم
. برمبنای هیچ سنجشی نمی توان مجرم را عادلانه تنبیه کرد و چه کسی براستی از میان انسانها چنین صلاحیتی را دارد؟ 
 چرا زندان اصلا وجود دارد ؟ وجود زندان به نفع یا به ضرر کیست ؟ سود و ضرر زندان برای جامعه چیست ؟ حق زندانی کردن را چه کسی به عهده دارد و به نفع کیست ؟ چه آلترناتیو دیگری به جای زندان وجود دارد ؟ چرا زندان در قانون وجود دارد و هدف قانون گذار چیست و مجری این قانون کیست و چه کسی چنین حق مطلقی را به او داده است و اینکه پس خود قانون چگونه تدوین می شود و در جهت منافع کیست و چه کسی قاضی است و بر اساس کدام قانون و منافع چه کسی و با کدام صلاحیت حکم صادر می کند و چگونه مجازات با جرم مطابقت عادلانه پیدا می کند و آثار مخرب مجازات بر جامعه به لحاظ روانی چیست و اصلا چرا انتقام قانون یا جامعه از عمل فرد وجود دارد و نقش و تاثیر قانون انتقام بر جامعه چیست ؟ آیا انتقام جوئی قانونی در جامعه تبدیل به یک حق غیر قانونی و یا حتی عرفی برای فرد در جامعه نخواهد شد ؟

رئیس سازمان زندانها گفت:

"آمار زندانیان کشور تا اول سال 1390 به تعداد 220 هزار نفر بوده است و  در یک سال و نیم گذشته 55 هزار نفر به آمار زندانیان کشور اضافه شده است."

افزایش صدهزار نفری شمار زندانیان ایران در پنج سال اخیر

 

غلامحسین اسماعیلی، رئیس "سازمان زندان‌های کشور"، در گفت‌وگویی با خبرگزاری مهر که روز شنبه (۳ تیر / ۲۳ ژوئن) منتشر شده، ۴۳ درصد زندانیان ایران را مجرمان مواد مخدر و ۲۸ درصد زندانیان را سارقان اعلام کرد. این مسئول عالی قضایی همچنین از طرح انتقال ۷ زندان بزرگ کشور به خارج از شهرها که پیش از این توسط وزیر دادگستری جمهوری اسلامی اعلام شده بود سخن گفت و انتقال این زندان‌ها را نیازمند ۵۰۰ میلیارد تومان دانست.
در روز ۲۳ خرداد (۱۲ ژوئن) غلامرضا سعیدی، قائم مقام وزیر دادگستری، از وجود هفت میلیون پرونده قضایی و همچنین ۲۵۰ هزار نفر زندانی در ایران خبر داده بود.
به گفته رئیس سازمان زندان‌های کشور سرانه نگهداری از هر زندانی در ایران روزانه ۵ هزار تومان است. این مقام سازمان زندان‌ها پیش‌تر رقم استاندارد سرانه نگهداری از هر زندانی در ایران را دو برابر رقم فعلی عنوان کرده بود.
افزایش سالانه ۲۰ درصد به شمار زندانیان
جمعیت زندانیان ایران در سال ۱۳۹۱ در حالی به حدود ۲۵۰ هزار نفر رسیده است که به گفته معاون قضایی سازمان زندان‌های كل كشور، در سال ۱۳۸۶ تعداد زندانیان ایران ۱۵۸ هزار و ۳۵۱ نفر بوده است. بر اساس آماری که پیش‌تر خبرگزاری مهر منتشر کرده بود، قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ جمعیت ایران ۳۶ میلیون نفر و شمار زندانیان آن حدود ۱۰ هزار نفر بوده است. به گزارش‌ "سایت قانون"، جمهوری اسلامی ایران جزو هشت کشور اول دنیا از لحاظ تعداد زندانیان قرار دارد.

در روزهای گذشته غلامعلی محمدی، معاون قضایی سازمان زندان‌های كشور، نیز به خبرگزاری دولتی ایران، ایرنا، گفته بود سالانه ٢٠ درصد به جمعیت زندان‌ها در ایران اضافه می‌شود و این امر باعث شده كه جمعیت زندانی‌ها سه برابر بیشتر از ظرفیت زندان‌ها باشد.
این در حالی است که روزنامه "ایران" در آبان ماه ۱۳۸۶ به نقل از جابر بانشی، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان شيراز، گزارش داده بود که سالانه ۶۰۰ هزار نفر به زندان‌های ایران وارد و از آن‌ خارج می‌شوند كه نيمی از آن‌ها كمتر از ۱۰ روز در زندان بسر می‌برند. بر اساس این گزارش در سال ۱۳۸۶ حدود ۳ ميليون نفر از کل جمعيت ایران را خانواده‌های زندانيان تشكيل می‌داده‌اند. خبرگزاری مهر در مرداد ماه ۱۳۹۰ گزارش داده بود که ۲۹ درصد تمام آزاد شدگان از زندان در ایران دوباره دستگیر و زندانی می‌شوند.
 آمار زندانیان ثابت وعلنی در سال 1385 حدود 177 هزار نفر بود که در 71 زندان رسمی به سر می بردند. بنابراین تعداد زندانهای رسمی نیز باید بیش از 71 زندان شده باشد و تعداد زندانهای مخفی نیز باید بیشتر شده باشد.


چند سال پیش که فقط آمار زندانیان در ایران یک و نیم برابر میانگین جهانی بود , آمار پرونده های دادگستری سالانه 6 تا 7 میلیون و آمار زندانیان نسبت به قبل از انقلاب 32 برابر و مجازات تنها 400 نوع جرم در ایران زندان بود و اینک معلوم نیست که تعداد
پرونده های دادگستری سالانه چند میلیون افزایش داشته است?
 در تعریف جرم در قوانین ارتجاعی و ضد انسانی ج.ا آمده است : هر فعل یا ترک فعلی که توسط قانون برای آن مجازات تعیین شده جرم محسوب می شود. در واقع با چنین تعریفی از جرم دست خودشان را باز می گذارند برای سرکوب بیشتر مردم.
در تعریف زندان در قوانین ج.ا اینگونه آمده است : زندان محلی است که در آن متهمان و محکومان با قرار یا حکم کتبی مقام قضائی موقتاً برای مدتی معین و یا به طور دائم به منظور اصلاح و تربیت و درمان نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی و تحمل کیفر نگهداری می شوند.
اتفاقاً این تعریف زندان در قوانین ج.ا با واقعییات اصلاً هم خوانی ندارد ( و فقط در جهت مشروعیت بخشیدن به زندان در قوانین آمده است) چراکه 1- بسیاری از کسانی که توسط نیروهای امنیتی دستگیر و بازداشت شده اند بدون قرار یا حکم کتبی مقام قضائی و در بسیاری از موارد با ضرب و شتم یا همراه با خبر مرگ و یا تجاوز جنسی به فرد دستگیر شده بوده است . 2- در طرح امنیت اجتماعی که با ضرب و شتم و سلب امنیت توسط پلیس همراه بود ما هیج نشانی از اصلاح و تربیت و درمان نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی نمی بینیم بلکه خود پلیس و مقام قضائی عامل نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی بوده اند و خود مانند بزهکاران عمل کرده اند.
پس زندان ج.ا را در واقعیت امردر شرایط کنونی می توان اینگونه تعریف کرد : زندان محلی است که فرد مظنون معمولاً بدون حکم وشبانه با هجوم به خانه و خانواده اش با شلاق و ساطور و اسلحه با ضرب و شتم زخمی شده و توسط پلیس مامور امنیت ، سلب امنیت شده و در خیابان با آفتابه در گردن یا سوار بر خر، به شکل وحشیانه ای گردانده می شود و سپس بعد از ایجاد ترس در جامعه فرد مظنون به نقطه نا معلومی برده می شود و پس از آزار, اذیت و شکنجه ، اگر اعدام نشود ، در یک مکان به نام زندان که مکانی غیر انسانی ، محصور که مثل قفس است ، فرد برای مدتی معلوم یا نامعلوم ، موقتی یا دائم ( تا هر وقت که دلشان بخواهد ) تا زمان پایان دوران زندان ( تا دستگیری مجدد ) یا اعدام ، به منظور تنبیه و ارعاب جامعه نگهداری می شوند تا فرد علاوه بر مجازات ، توان و سلامتی اش گرفته شده و با سلب آزادیهای فردی و اجتماعی او به خاطر رعایت نکردن قوانین رژیم حاکم یا به علت تعرض به حقوق دیگران (خارج از باند های مافیایی رژیم ، جراکه تعرض کردن به حقوق دیگران نیز در انحصار رژیم است و فقط باید در خدمت رژیم باشد) معمولاً به مدت طولانی محبوس می شود به طوری که دیگر زندانی مالک جان ، سلامتی و اراده خودش نخواهد بود.
زندانی سیاسی را نیز می توان با توجه به نوع برخورد امروزه رژیم اینگونه تعریف کرد :
افرادی که نسبت به مسائل جامعه و جنایات رژیم بی تفاوت نیستند یا مشکلات صنفی دارند یا به دنبال حقوق کارگران ، زنان ، دانشجویان ، معلمان یا اقلیتهای قومی و مذهبی هستند یا وبلاگ نویس یا روزنامه نگار یا معترض هستند، پس مظنون تشخیص داده می شوند و در نتیجه تهدیدات نرم محسوب می شوند که ماموران امنیتی رژیم معمولاً بدون حکم به خانه یا محل کار آنها یا در خیابان هجوم برده و با ضرب و شتم فرد مظنون به تهدیدات نرم به شکل سخت و خشن دستگیر شده و به نقطه نامعلومی برده می شوند و پس از شکنجه توسط سربازان گمنام امام زمان و اعتراف (به هر آنچه که نیز نکرده اند)، با پرداخت وثیقه آزاد شده ( تا دستگیری بعدی ) و کلاً برای کوتاه مدت یا بطور طولانی مدت نگه می دارند یا اعدام می کنند.
هدف از زندانی کردن افراد سیاسی یا مظنون به سیاسی بودن یا حتی خواست صنفی داشتن و... آن است که علاوه بر اینکه در جامعه رعب و وحشت ایجاد می کنند بتوانند جنبش ها را به عقب نشینی وا دارند و هم اینکه هدفشان آن است که اساساً در هم بکوبند جسم و روان فرد را با شکنجه و فشار ، به طوری که فرد یا گوشه انزوا گزیند و پی زندگی خود رود، یا خودکشی کند یا تسلیم شود ، یا آنچنان دچار بیماری روحی و یا جسمی اش کنند که پس ازاعترافات با شکنجه و پرداخت وثیقه سنگین آزاد شده و قبل از دستگیری مجدد یا مشغول دوا و درمان خودش باشد ونتواند مثل گذشته کارائی مبارزاتی داشته باشد یا فرد را با فشارو آزار مجبور به خروج از کشور می کنند.
کارکرد و عملکرد زندان و نتایج و تاثیراتش بر روی فرد و جامعه : زندان قدرتی تمام و کمال را بر زندانیان وارد می کند و ساز و کارهای درونی خود را در سرکوب و مجازات دارد. تمامی روش هائی را که در سایر ساز و کارهای انظباطی یافت می شوند به حداکثر شدتشان می رساند و آزادی فرد و وقت او را در اختیار دارد و آنچنان فشار و کنترلی را بر زندانی وارد می کند که نه فقط در یک روز بلکه در توالی روزها و حتی سال ها می توان زمان خواب و بیداری ، زمان فعالیت و استراحت ، نوبتها و مدت غذا خوردنها ، کیفیت و جیره غذاها ، استفاده از گفتار، حتی تقریباً استفاده از اندیشه را برای انسان تنظیم وتحمیل می کند. در یک کلام کنترلی که تمامی انسان و تمامی انسان و تمامی توانائی های جسمی و روحی وجودش را و زمانی که ازآن اوست به تصاحب درمی آورد.زندان محلی است که دیگر فرد مالک آزادی خویش نیست و هر تجاوزی به حقوق او می تواند صورت بگیرد. زندانی اسیری است که دیگران مالک جان و سلامتی او هستند. زندان از مجموعه افرادی که گرد می آورد جامعه ای نو می سازد و گاه تاثیرات آن ، چنان بر زندانی زیاد است که پس از آزادی بعضی ترجیح می دهند که بقیه عمر را در زندان بسر ببرند. محروم کردن یک شهروند و خانواده اش از هر آنچه که برایشان گرامی است و بودن یکی از اعضای خانواده در زندان و ایجاد مشکلات در امرار معاش و مسائل عاطفی و ... ، فقط تنبیه برای یکنفر نسشت ، بلکه اجحافی است که به او و مخصوصاً در حق خانواده اش روا داشته می شود و مخصوصاً در ایران به دلیل فقر زیاد و نبود حمایتهای اجتماعی از خانواده زندانیان و...، مشکلات زیاد و گاه فاجعه باری را برای خانواده زندانیان ایجاد می کند و کسی در این رابطه پاسخگو نیست.
 "کودکان زندان" اغلب کودکانی هستند که در دوران حبس مادر میان سایر زنان مجرم متولد و همان‌جا بزرگ می‌شوند. "کودکان زندان" از ابتدا فقط جرم و مجرم می‌بینند. عادی‌ترین مفاهیم برای آنها بیگانه است. کودکان زندان خیابان را نمی‌شناسند. از نظر آنان پارک وجود خارجی ندارد. کنجاویشان لابه‌لای میله‌های زندان محبوس می‌ماند، سرخورده می‌شود، می‌میرد. در زندان حتی لیوانی برای شکستن وجود ندارد تا بچه‌ها بفهمند که شکستن چیست.کودکان زندان بازی را نمی‌شناسند.
زندان فرار از حل معضلات اجتماعی و قرنطینه کردن کسانی است که به آن دچار شده اند ، درست مثل کسی که به ایدز دچار شده است و به جای درمان او را زندانی کنند ، حتی کسی که قتل می کند در حالت عادی بسر نمی برد ، اینکه چه عاملی او را به اینجا کشانده بحث اصلی است ، چراکه آن فرد دچار یکسری مشکلات و معضلات اجتماعی شده است. زندان برای جامعه پر هزینه است و بازتولید کننده بزهکاری و مرکز آموزش غیر حرفه ای هاست. یکی از بزرگترین اشکالات مجازان زندان ، غیر قابل برگشت بودن آن است و در صورت اشتباه بودن رای و نظر دادگاه ، عمر گذشته دیگر بر نمی گردد و غیر قابل جبران است. تا آنجا که امکان دارد مجازاتها باید به گونه ای باشند که قابل برگشت باشند در صورتی که زندان چنین خصوصیتی ندارد.در همه جا این قانون است که جرم را تعریف می کند و مجرم را مشخص و مجازات را تعیین می کند.از آنجا که قوانین در خدمت حاکمیتها است و دارای منافع و شرایط یکسان فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی نیستند، در نتیجه تعاریف جرم در کشورهای مختلف متفاوت است. تعریف جرم باید مشخص و محدود باشد و این تعریف باید توسط مردم صورت بگیرد و نه حاکمیتها و حداکثر مجازات باید مشخص باشد و قابل برگشت در صورت اشتباه بودن , برمبنای چه سنجشهائی می توان مجرم را عادلانه تنبیه کرد و چه کسی براستی از میان انسانها چنین صلاحیتی را دارد؟ به جرم حکومتگران چه کسی می تواند رسیدگی کند ؟ راه کاهش جرم در جامعه از بین بردن مشکلات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی است. رابطه زندان با قانون ، رابطه ای است تنگا تنگ و مجازات زندان را قوانین تعیین می کنند و قوانین همه جا به نفع طبقه حاکم یا نمایندگان آنها در مجالس تدوین می گردد. قوانینی که قرار است در مورد خود ما مردم اجرا شود هیچ نقشی در تدوین آن قوانین نداریم. قوانین باید توسط خود مردم نوشته شود و نه حاکمیتها و ما باید به قوانینی احترام بگذاریم که در مورد ما اجرا می شود ولی خود ما در تدوین آن هیچ نقشی نداریم و طبیعتاً این قوانین در خدمت مردم نخواهد بود ، بلکه مردم در خدمت قوانین حاکمیت خواهند بود و قوانینی برای حکومتگران وجود ندارد و قانون در مورد آنها اعمال نمی شود. به عنوان مثال چاقو کشی جرم است اما فقط برای مردم ، چراکه در وقایع و مبارزات خیابانی دیدیم که چاقوکشان خامنه ای با چاقو و دشنه به مردم حمله کردند و بسیاری را زخمی و مجروح کردند ، ولی در مورد آنها قانون مجازات چاقو کشی نه تنها اعمال نشد بلکه مورد تشویق رهبر جنایتکار و ارتجاعی ج.ا قرار گرفتند.اگر بتوانیم از همین امروز حول خواست نابودی و حذف زندانها در جامعه یک جنبش عظیم سیاسی ، اجتماعی ایجاد کنیم ، آن موقع این جنبش حداقل می تواند مانع و کند کننده ابزار سرکوب حاکمیتها باشد و یا مثلاً بعد از سرنگونی ج.ا و احیاناً پیاده شدن سیاستهای اصولی و پایه ای این جنبش دموکراتیک در قوانین ، با تغییرات اساسی و ریشه ای در ساخت قدرت سیاسی ، تغییر قوانین و وضع قوانین توسط مردم و نه حاکمیتها ، محدود کردن تعریف جرم ، فقر زدائی از جامعه به لحاظ فکری ،فرهنگی، اقتصادی و نیاز جنسی ( نگاه کنید به صفحه حوادث تا نقش این 4 مورد فقر را در بدبختی ها و جنایات ببینید) ، استفاده از آموزش و بالا بردن سطح آگاهی و فرهنگی جامعه و اطلاع رسانی از طریق وسایل ارتباط جمعی و آزادی گردش اطلاعات ، استفاده از دارو درمانی و گفتار درمانی و خدمات پزشکی رایگان در رابطه با بزهکاری ، آزاد بودن در حق انتخاب برای زندگی یا عدم زندگی مشترک و عدم سختگیری قوانین (در این زمینه نگاه کنید به صفحه حوادث تا به عمق فاجعه سختگیری قوانین در این زمینه پی ببرید) ، ایجاد انواع انجمنهای دموکراتیک و کانونهای حمایتی و مددکاری مردمی در مقابله با مشکلات و معضلات اجتماعی ، مبارزه همگانی با فرهنگها و سنن عقب افتاده و خشونت های اجتماعی ، تعمیق آزادی بی قیدوشرط سیاسی و اجتماعی ، وجود آزادی گفتار و رفتار فردی و جمعی ، افزایش امکان تفریح و شادی مردم ، افزایش مسافرت طولانی به خارج از کشور و افزایش مسافر و توریست به ایران به منظور تبادل فرهنگی ، حمایت دولتی و مردمی از کسانی که خود را در جامعه و یا خانواده بی پناه حس می کنند ( نگاه کنید به صفحه حوادث ) آموزش حرفه ، ایجاد اشتغال و انواع تخصصها و... می توان مشکلات ، معضلات و خشونتهای اجتماعی را کاهش داد.و اختیارات نامحدود مجازات را از قوانین سلب کرد و شکنجه و زندان را به گور تاریخ بسپاریم. ما با برخورد با علتها و نه معلولها و ریشه یابی مشکلات و معضلات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی می توانیم جامعه ای انسانی را بنا نهیم.


پارسال سید هاشم خواستار ,  معلم بازنشسته و  عضو کانون صنفی فرهنگیان خراسان، با انتشار نامه‌ای به مواردی اشاره می کند از جمله :
1- آنطور که زندانیان ابراز می دارند آمار زندانیان بیش از 13هزار است که در خیلی از قسمت‌های زندان هر انسان کمتر از یک متر مربع مساحت دارد که این مساحت برای یک راس گوسفند در طویله است در بند قرنطینه و بند 4 و بند 5 به خاطر کمبود جا به صورت کتابی بسیار فشرده می خوابیدیم در 5/3 متر طول 12 نفر می خوابیدیم یعنی هر نفر یک موزاییک 30 سانتی متری داشتیم .
2- اعدام زندانی ها به صورت مرتب و دسته جمعی صورت می گیرد و در هیچ نشریه و رادیو و تلویزیون وحتی تلوزیون مدار بسته زندان منعکس نمی شود اثرات بسیار سویی نه تنها برای زندانیان که برای کارمندان زندان داشته و در آینده باعث مشکلات روحی و روانی و سرطان برای آنها خواهد شد .
4- کتک کاری و ضرب وشتم شدید زندانیان که به هر دلیل به وسیله نیروهای گارد ویژه صورت می گیرد باعث فشارهای روحی و روانی بر تمام زندانیان و کارمندان زندان و سربازان شده که در ایجاد جامعه نا سالم و تداوم این جامعه نا سالم بسیار موثر است .
5- استفاده از گاز اشک آور و فلفل برای زندانیان به اصطلاح شرور که سایر زندانیان نیز بی نصیب نمی مانند. و تالمات روحی شدیدی برای زندانیان و کارمندان زندان ایجاد کرده که اثرات سوء آن بر روی خانواده و جامعه بسیار شدید است .
5- دیدن و شنیدن زندانیانی که مرتب بر اثر فشارهای درونی و روحی خود زنی و خودکشی و حتی لب هایشان را سنجاق و یا می دوزند که اثرات سویی بر جامعه زندان و جامعه بیرون از زندان می گذارد .
6- دیدن زندانیان مریض جسمی و روحی که باید در بیمارستان و یا در بهزیستی و یا در خانه شان پرستاری و نگهداری شوند و دیدن زندانیانی که نزدیک 20 سال و یا بیشتر است در زندان می باشند .
9- هپاتیت و ایدز در بین زندانیان وجود دارد بدون اینکه آموزش های لازم جهت عدم گسترش به دیگران داده شود. شپش که بیداد می کند

 

۱۳۹۱ آبان ۱۴, یکشنبه

"من از سیاست متنفرم"


"من از سیاست متنفرم"، "سیاست رو ول کن، برو دنبال زندگیت"، "سیاست پدر و مادر نداره"، "سیاست کثیفه"، "سیاست دروغه" و... نقل قولهایی از این دست رو که به نوعی به منظور بی اهمیت جلوه دادن نقش سیاست در زندگی و بازداشتن دیگران از فکر کردن، فعالیت کردن و حتی وارد شدن به بحثهای سیاسی ساده دورهمی کاربرد پیدا کرده اند رو بارها و بارها از زبان آدمهای مختلف شنیدیم. آیا شما هم جزو همین دسته از افراد هستید؟ امیدواریم که نباشید. من و دوستانم اگرچه ممکن است با مضمون برخی از این جملات کلیشه ای موافق باشیم اما قطعن با یک چیز موافق نیستیم: با بی اهمیت بودن سیاست و نقش آن در زندگیمان. ما از نقاط مختلف دنیا دور هم جمع شدیم تا درباره ی سیاست و تاثیر آن بر زندگیمان و همینطور درباره ی نقش خودمان بر سیاست و تاثیرگذاری خودمان بر آن حرف بزنیم. بنابراین به عنوان اولین اصل مشترک میتوانیم بگوییم که ما معتقدیم رابطه ی میان انسان(شهروند) و سیاست یک رابطه ی دو طرفه است. پس هرچقدر هم که خود را نسبت به سیاست بی تفاوت کنیم سیاست با ما کار خواهد داشت و اثر خود را بر زندگی ما خواهد گذاشت و چنگالش را به گریبان ما گیر خواهد داد! در این رابطه که به نوعی می توان گفت اصلی ترین محور مورد بحث ماست در آینده بیشتر به گفتگو و تبادل نظر خواهیم پرداخت. اما چرا "شاهین شهر پلیتیک"؟ ما از این جهت نام شاهین شهر را در عنوان صفحه (وبلاگ) خود گنجانده ایم که همه ی ما گردانندگان این خانه مجازی به نوعی دارای وابستگیهایی به این شهر کوچک هستیم. اما مسلمن این امر دلیل اصلی ما نیست چرا که تعلق خاطر ما نه محدود به یک جغرافیای خاص، که با معیار قرار دادن انسان بدون توجه به نژاد و ملیتش، در برگیرنده ی تمام جغرافیاهاست. با این دیدگاه ما نام شاهین شهر را انتخاب نمودیم زیرا معتقدیم که سیاست علیرغم بدون مرز بودن موضوعات و اثرات و کارکردهایش می بایست بصورت موضعی و محلی مورد خردورزی و گفتگو و تبادل نظر قرار گیرد تا بتواند از لحاظ فکری و تئوریکی همچون نهالی در بستر مناسب خود رشد و نمو نماید و راه حلی عملی برای فائق آمدن بر مشکلات موجود بیابد. اکنون تصور و باور ما این است که با بهره مندی از امکانات دنیای مجازی میتوانیم مسائل مربوط به دنیای واقعی مان را با فراغ بال بیشتر مورد تبادل نظر و نقد و بررسی و چاره جویی قرار دهیم. اگر این امکان فراهم نیست که در دنیای واقعی در کنار هم جمع شویم و راجع به موضوعات مربوط به زندگی اجتماعیمان با یکدیگر به گفتگو بنشینیم اما به مدد امکانات دنیای مجازی می توانیم در خانه ای مجازی و بدون دیوار با ظرفیت نامحدود از لحاظ مشارکت و حضور افراد گرد هم آییم و با یکدیگر به تبادل نظر بپردازیم. نظر شما چیست؟ مسلمن نظر شما در محکم برداشتن این گام نخستین از اهمیت به سزایی برخوردار خواهد بود.